پس از تضعیف «محور مقاومت»؛ آیا طالبان تنها دریچه تنفس جمهوری اسلامی است؟

یکشنبه ۱۴۰۴/۰۵/۰۵

اعلام آمادگی مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور ایران، برای سفر به افغانستان با هدف «گشودن فصلی تازه» در روابط با رژیم طالبان، برای بسیاری از ناظرانِ پیگیر تحولات منطقه، خبری غافل‌گیرکننده نیست.

جمهوری اسلامی که سال‌ها رویکردی انتقادی و محتاطانه نسبت به طالبان داشت، مدتی است آشکارا دست دوستی به‌سوی حکومتی دراز کرده که نه‌تنها دیدگاه‌هایی متفاوت با ایران دارد، بلکه در گذشته نیز برخوردهایی تنش‌آمیز با آن داشته است.

در گذشته، رابطه جمهوری اسلامی ایران با طالبان بیشتر بر پایه ملاحظات امنیتی و هم‌جواری از روی ناگزیری تعریف می‌شد. ارتباطاتی در سطح تجارت مرزی، گاه‌ و بیگاه تبادل پیام و البته انتقادهای رسمی از سیاست‌‌های انحصارطلبانه طالبان، به‌ ویژه درباره حذف اقوام تاجیک و هزاره از ساختار قدرت. اما اکنون، به نظر می‌رسد تهران رویکرد تازه‌ای در پیش گرفته است. رویکردی که دیگر بر مبنای ایدئولوژی نیست، بلکه بر مبنای واقع‌گرایی و مصلحت‌‌گرایی سیاسی ایران است.

چه چیزی ایران را به چنین تغییری وادار کرده است؟

پاسخ را باید در شرایط ژئوپولیتیک جدید منطقه و فشارهای فزاینده بر جمهوری اسلامی می‌توان جستجو کرد.

در جولای ۲۰۲۵، روسیه به‌عنوان نخستین قدرت بزرگ جهانی، طالبان را به‌طور رسمی به رسمیت شناخت. این تصمیم که در تضاد با سابقه طالبان در ارتباط با گروه‌‌های افراطی و تروریستی است، وزنه‌‌ای نمادین و سیاسی به نفع حکومت طالبان ایجاد کرد.

روسیه با این حرکت، نه تنها به طالبان مشروعیت بین‌‌المللی بخشید، بلکه جایگاه خود را به‌عنوان بازیگری فعال در آسیای مرکزی و جنوبی تثبیت کرد. منطقه‌‌ای که ایالات متحده چهار سال است از آن عقب‌‌نشینی کرده است.

برای تهران، این تصمیم کرملین یک «چراغ سبز» تلقی شد. با توجه به نزدیکی ایران و روسیه در قالب محور ضدغربی، ایران تمایل ندارد از شریک راهبردی خود عقب بماند.

از سوی دیگر، ایران در دو سال اخیر ضربات سنگینی از سوی اسرائیل خورده است. حملات هوایی مکرر به مواضع ایران در سوریه، عراق و حتی در خاک خود ایران، ترور فرماندهان ارشد سپاه قدس، و فرسایش محور مقاومت از لبنان تا یمن، همگی نشان‌‌دهنده تضعیف موقعیت منطقه‌‌ای جمهوری اسلامی است.

در همین حال، موج عادی‌‌سازی روابط کشور های عرب با اسرائیلی رو به گسترش است. عربستان سعودی، امارات متحده عربی، بحرین و حتی سودان به فکر توسعه روابط‌اند. ایران خود را در حال محاصره می‌بیند، چه از نظر ژئوپولیتیک، اقتصادی، و مشروعیت بین‌‌المللی.

به همین دلیل است که افغانستان تحت اداره طالبان اهمیت تازه‌‌ای می‌یابد.

مرز ۹۰۰ کیلومتری با افغانستان همواره یک دغدغه امنیتی و ژئوپولیتیک برای ایران بوده است. اما در شرایط تحریم، افغانستان تبدیل به دریچه‌‌ای غیررسمی برای تنفس اقتصادی شده است. تجارت‌‌های خرد، قاچاق سوخت، تبادل ارزی، و تجارت محلی، هرچند کوچک، اما بخشی از فشار اقتصادی تحریم‌‌ها را کاهش می‌دهند.

پروژه بندر چابهار که با همکاری هند توسعه یافته، برای ایران یک فرصت استراتژیک است تا رقیب بندر گوادر پاکستان و طرح کمربند و جاده چین باشد. اگر طالبان همکاری کند، ایران می‌تواند یک دهلیز زمینی از خلیج فارس به آسیای مرکزی ایجاد کند، بدون وابستگی به پاکستان. اما این امر مستلزم روابط باثبات با طالبان است.

افزون بر این، ایران نگران نفوذ فزاینده رقبای سنی مانند عربستان، قطر، ترکیه و پاکستان در افغانستان است. این کشورها در حال سرمایه‌‌گذاری در مدارس دینی، رسانه‌‌ها و تجارت‌‌های داخلی افغانستان‌‌اند. جمهوری اسلامی نمی‌خواهد شاهد افتادن کامل طالبان و افغانستان به دامان رقبای ایدئولوژیک و ژئوپولیتیک خود باشد.

شاید مهم‌ترین تحول، تغییر در دکترین سیاست خارجی ایران باشد. برای سال‌ها، جمهوری اسلامی خود را یک قدرت، حامی مستضعفان، صادرکننده انقلاب، و پرچم‌دار جهان تشیع می‌دانست، ولی اکنون، پس از دخالت‌‌های پرهزینه در سوریه، عراق، لبنان و یمن با دستاوردهایی اندک و هزینه‌‌های سنگین، به نظر می‌رسد ایران در حال بازنگری در اولویت‌‌هایش است.

دیگر «صادرات انقلاب» در صدر فهرست اهداف نیست. اکنون بقای نظام، عبور از فشار اقتصادی، و بازیابی قدرت در اولویت قرار گرفته‌‌اند. در چنین چارچوبی، طالبان، با تمام اختلافات فکری و سوابق تلخ، می‌تواند نه به‌عنوان دوست، بلکه به‌عنوان شریک محتاط و موقتی دیده شود.

در عین حال، این رابطه یک‌ طرفه نیست. طالبان نیز به شدت به دنبال به رسمیت شناخته‌ شدن است. غرب همچنان این گروه را به‌دلیل نقض حقوق زنان، سرکوب اقوام غیرپشتون و عدم تشکیل حکومت فراگیر طرد کرده است. کشورهای عربی خلیج فارس هم با احتیاط قدم برمی‌دارند. برای طالبان، چین، روسیه، ایران و ترکیه شکل‌‌دهنده یک نظم بین‌المللی بدیل‌‌اند؛ نظمی که به ارزش‌های لیبرال دموکراسی پابند نیست.

اگر رئیس‌جمهور ایران واقعاً به کابل برود، این سفر از نظر طالبان یک پیروزی دیپلوماتیک بزرگ خواهد بود. ایران نیز بدون شرط وارد این بازی نمی‌شود. تهران انتظار خواهد داشت که طالبان رفتار خود با شیعیان افغانستان را اصلاح کند، مرزها را امن نگاه دارد، آب رود هلمند را منصفانه تقسیم کند و زمینه‌‌های همکاری اقتصادی و ترانزیتی را فراهم سازد.

در نهایت، روابط نزدیک جمهوری اسلامی و طالبان، بخشی از یک بازآرایی بزرگ در ساختار منطقه‌‌ای است. با عقب‌‌نشینی امریکا و چندقطبی‌‌شدن قدرت جهانی، کشورهایی چون ایران، روسیه، چین و ترکیه به‌دنبال ساختارهایی تازه‌‌اند. ائتلاف‌‌هایی غیررسمی، موقت و مبتنی بر منافع مشترک، نه ایدئولوژی مشترک.

در جهان نوین، ، اگر منافع حکم کند، دشمنان دیروز می‌توانند شریکان امروز شوند.

آیا این بازی به نفع ایران تمام می‌شود؟ مشخص نیست. بی‌‌اعتمادی میان دو طرف عمیق است. اختلافات ایدئولوژیک پابرجاست. اما یک چیز روشن است: ایران دیگر در موضعی نیست که بتواند شرط بگذارد. در محاصره رقبا، گرفتار بحران اقتصادی، و آسیب‌‌دیده در محور مقاومت، جمهوری اسلامی مجبور است قواعد جدید بازی را بپذیرد.

در این بازی، طالبان دیگر فقط یک تهدید نیست، بلکه شاید فرصتی تلخ برای نفس‌‌کشیدن برای ایران باشد.

خبرهای بیشتر

رادیو