افغانستان بارها دستخوش تغییر سیاسی بوده؛ اما همواره یک چیز ثابت مانده است: خشونت. شاید هنوز هم بسیاری تصور کنند راهی جز این وجود ندارد. اما محمد امین احمدی، استاد دانشگاه و پژوهشگر افغانستان، در کتابی با نام «درآمدی بر مقاومت عاری از خشونت» مسیر دیگری را برای تغییر ارائه می‌کند.

در کتابی که به تازگی زیر عنوان «درآمدی بر مقاومت عاری از خشونت» منتشر شده، نویسنده مسیری غیر از خشونت را برای تغییر ارائه می‌کند؛ مسیری که به باور او بر «حقیقت»، حفظ کرامت انسانی و نیروی همبستگی تکیه دارد.

آقای احمدی استدلال می‌کند که قدرت هیچ حکومتی ذاتی نیست، بلکه بر پایه اطاعت و همکاری مردم شکل می‌گیرد. اگر این همکاری متوقف شود، ستون‌های اقتدار فرو می‌ریزد. احمدی در این کتاب توضیح می‌دهد چگونه نافرمانی مدنی، عدم همکاری و مشارکت گسترده می‌تواند بدون خشونت نظام‌های سرکوبگر را از درون تضعیف کند.

نه گفتن؛ پایان اطاعت و آغاز تغییر

کتاب، با زبانی روشن و استوار بر پژوهش‌های دانشگاهی، سه محور اصلی را به هم پیوند می‌دهد: فلسفه عدم خشونت، نظریه سیاسی قدرت مردم، و تجربه‌های میدانی قرن بیستم و بیست و یکم.

در نگاه احمدی، «پیروی فعال از حقیقت» که با مفهوم «ساتیاگراها» در فلسفه مقاومت مدنی گاندی گره خورده، هسته معنوی و اخلاقی مقاومت است. به نوشته او، حقیقت باید در اندیشه، گفتار و کردار جاری باشد و به بخشی از زندگی روزمره تبدیل شود. این معنا را با نقل قولی از گاندی برجسته می‌کند: «وفاداری عمیق به حقیقت، یگانه توجیه وجود ماست؛ همه فعالیت‌های ما باید بر حقیقت متمرکز باشد.»

کتاب از همان آغاز یادآور می‌شود که اگر حقیقت در ذهن، زبان و عمل یکپارچه حضور نداشته باشد، مقاومت بی‌خشونت تهی می‌شود و در برابر فشار دوام نمی‌آورد. به همین دلیل، نویسنده بر اصولی بنیادین پافشاری می‌کند: پایبندی کامل به حقیقت، نافرمانی از قوانین ناعادلانه، خودداری از همکاری با نظام‌های سرکوبگر، پذیرش رنج و فداکاری، و پرهیز از خشونت و نفرت؛ حتی نسبت به دشمنان. به باور او، عدم خشونت فقط یک تاکتیک یا استراتژی نیست، بلکه شیوه‌ای از بودن است که نیرو می‌آفریند و مانع قدرت‌پرستی می‌شود.

در بخش دوم، کتاب از عرصه اخلاق به سیاست می‌پردازد. احمدی با الهام از جین شارپ، متفکر امریکایی قرن بیستم و از برجسته‌ترین نظریه‌پردازان «مقاومت عاری از خشونت»، نشان می‌دهد که قدرت سیاسی امری ذاتی در دست حکومت نیست، بلکه بر پایه اطاعت و همکاری مردم ساخته می‌شود. گاندی هم در همین چارچوب تاکید می‌کرد: «صد هزار سرباز بریتانیایی نمی‌توانند سیصد و چهل میلیون هندی را کنترل کنند، اگر آن مردم همکاری نکنند.» احمدی توضیح می‌دهد که اطاعت و همکاری سوخت ماشین قدرت‌اند و اگر این سوخت قطع شود، دستگاه سرکوب از کار می‌افتد.

اما چگونه می‌توان این اصل را به عمل موثر تبدیل کرد؟ کتاب با صراحت پاسخ می‌دهد: حقیقت در اندیشه، گفتار و عمل یعنی نپذیرفتن بی‌عدالتی، به قیمت جان و ترجمه این نپذیرفتن به نافرمانی مدنی و عدم همکاری. احمدی می‌نویسد: «هیچگاهی و لو به قیمت جان مان، در برابر بی‌عدالتی سکوت نکنیم و از قوانین و نظام غیر عادلانه اطاعت نکرده و با آن همکاری نکنیم. این همان اصل نافرمانی مدنی است که گاندی آن را با انضباط و دقت به کار گرفت.»

از نظریه تا عمل؛ چگونه مقاومت بی‌خشونت جان می‌گیرد؟

کتاب، مانند هر اثر جدی، به پژوهش‌های میدانی هم می‌پردازد؛ به‌ویژه به تحقیقات اریکا چنووث، نویسنده کتاب «جنبش‌های مدنی»، و همکارانش که صدها کمپین قرن اخیر را بررسی کرده‌اند. بر بنیاد آمارها، از سال ۱۹۰۰ تا ۲۰۱۹، بیش از ششصد قیام انقلابی در جهان رخ داده که حدود نیمی از آن‌ها عاری از خشونت بوده است. کارنامه‌ها نشان می‌دهند جنبش‌های بی‌خشونت نزدیک به ۴۶ درصد موفق بوده‌اند، در حالی که جنبش‌های مسلحانه تنها حدود ۲۰ درصد به موفقیت رسیده‌اند. این تفاوت در هزینه‌ها نیز چشمگیر است: راهبرد بی‌خشونت بیش از ۲۰ برابر تلفات کمتر داده و در سه سال به نتیجه رسیده، در حالی که مسیر مسلحانه میانگین نه سال طول کشیده است.

احمدی با اشاره به تجربه‌های جدید هشدار می‌دهد که حکومت‌های اقتدارگرا روش‌های کنترل اعتراضات مردمی را از یکدیگر می‌آموزند و به اشتراک می‌گذارند. همین واقعیت، ضرورت سازماندهی شبکه‌ای گسترده، ایجاد ائتلاف‌های بزرگ، آموزش و برنامه‌ریزی منسجم و در نهایت بسیج هرچه بیشتر گروه‌های متنوع مردم را دوچندان می‌کند. او یادآور می‌شود که مشارکت وسیع و متنوع، همراه با پایبندی به اصول عدم خشونت و تداوم مبارزه در برابر سرکوب، می‌تواند در تغییر وفاداری ستون‌های قدرت نقشی تعیین‌کننده داشته باشد. این نکته بارها در متن برجسته می‌شود تا نشان دهد انضباط، آموزش و تنوع تاکتیکی فقط شعار نیستند، بلکه ابزارهایی حیاتی برای زنده نگه داشتن جنبش‌اند.

وقتی بحث به کشورهایی با تبعیض ساختاری می‌رسد، کتاب از اخلاق به حوزه عدالت نزدیک‌تر می‌شود. احمدی با صراحت به «آپارتاید مذهبی و جنسیتی» در افغانستان اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد که چگونه زنان از جایگاه «غایت بالذات» بودن خارج شده‌اند. او تبعیض سیستماتیک علیه زنان را نه صرفاً نقض عدالت، بلکه شکستن کرامت انسانی می‌داند. در این چارچوب، دختری که در زیر سلطه طالبان می‌خواهد درس بخواند یا فعالیت اجتماعی کند، در مدار حقوق بنیادین قرار دارد، نه در دایره امتیازات بخشیده‌شده قدرت. این فصل‌ها علاوه بر بار عاطفی، تحلیلی روشن هم دارند: نشان می‌دهند مقاومت در چنین شرایطی فقط سیاست‌ورزی نیست، بلکه دفاع از کرامت انسانی است.

کتاب وعده نسخه آماده نمی‌دهد. احمدی با ارجاع به شارپ تأکید می‌کند که هیچ الگوی جهانی مشترکی برای تغییر وجود ندارد و هر کشور باید راهبرد ویژه خود را طراحی کند؛ مشخص کند چه ابزارهایی در دسترس است، اختلاف‌ها چگونه مدیریت می‌شوند و برنامه استراتژیک چگونه شکل می‌گیرد.

منازعه دوامدار افغانستان و گذار به دموکراسی

کتاب در ادامه بر «شرط‌های لازم» تأکید می‌کند، نه فقط بر «امید» یا «اعتراض». احمدی توضیح می‌دهد که در بافت‌هایی مانند افغانستان، بدون اجماع بر سر یک چارچوب حقوقی و سیاسی مشترک و همه‌شمول، سازوکار مقاومت فعال نمی‌شود. تنها با چنین اجماعی می‌توان رهبری شبکه‌ای ریشه‌دار در سراسر جامعه ایجاد کرد. در عمل، این به معنای آن است که نهادهای مدنی، صنفی، فرهنگی و دینی—با تفاوت‌هایشان—اگر در حداقل اهداف به توافق برسند و همگی بر عدم همکاری با نظم تبعیض‌آمیز پایبند بمانند، بستر اجتماعی لازم برای گسترش نافرمانی عمومی شکل می‌گیرد. در غیر این صورت، هر اعتراض پراکنده‌ای به‌سرعت فرسوده می‌شود.

احمدی توضیح می‌دهد که افغانستان گرفتار نوعی «منازعه دوامدار اجتماعی» است؛ منازعه‌ای ریشه‌دار در نیازهای اساسی که ساختارهای موجود نه تنها آن‌ها را برآورده نمی‌کنند، بلکه سرکوب می‌نمایند. چون این نیازها قابل معامله نیستند، بدون اصلاح ساختارهای مانع، منازعه حل نمی‌شود. او می‌گوید نخست باید بپذیریم منازعه افغانستان از همین نوع است. سپس اهداف و نیازهای همه طرف‌ها روشن شود، حتی اهداف مشروع طالبان و گروه‌های مشابه، تا بتوان با آن‌ها وارد گفت‌وگو شد و به راه‌حل رسید.

به باور نویسنده، گام بعدی، تکیه بر «خرد جمعی دموکراتیک» است. دموکراسی و صلح پایدار زمانی شکل می‌گیرد که جامعه عقلانی‌تر شود و اختلافات قومی، زبانی و ملی را از راه گفت‌وگو و نهادهای قانونی حل کند. به همین دلیل، رشد این خرد جمعی باید از اهداف اصلی مبارزه بی‌خشونت باشد. از نظر نهادی، کتاب بر تدوین «برنامه انتقال به دموکراسی پایدار» و قانون اساسی دموکراتیک تأکید دارد؛ قانونی که قدرت را هم در سطح مرکز و هم میان مرکز و مناطق توزیع کند، حتی تا حد خودمختاری محلی. به عقیده نویسنده، این تقسیم قدرت تضمینی برای جلوگیری از بازتولید دیکتاتوری است.

خشم پراکنده؛ کنشی سنجیده

احمدی بارها تأکید می‌کند که قدرت جمعی، تا زمانی که در قالب مقاومت مدنی سازمان نیابد، بالقوه باقی می‌ماند و به قدرت بالفعل بدل نمی‌شود. اما وقتی سازمان پیدا کند، حتی راه صلح پایدار را هموار می‌سازد، زیرا زبان خشونت را از سیاست کنار می‌زند و امکان گفت‌وگو و درک متقابل را افزایش می‌دهد. احمدی تاکید می‌کند در کشوری مانند افغانستان، با مقاومت عاری از خشونت، خشم‌های پراکنده می‌توانند به کنشی سنجیده و منضبط برای تغییر تبدیل شوند.

از نظر سبک نگارش، متن احمدی دو امتیاز مهم دارد: نخست آنکه گرفتار قدیس‌سازی گاندی نمی‌شود و نقدها را هم بازتاب می‌دهد؛ دوم آنکه اخلاق مقاومت را به روش‌شناسی مقاومت پیوند می‌زند. این رویکرد هم مخاطب فلسفی را جدی می‌گیرد و هم خواننده عمل‌گرا را بی‌پاسخ نمی‌گذارد. وقتی می‌گوید «عدم خشونت بعدی از وجود است نه صرفاً تاکتیک»، معنایش خاموش‌کردن عمل نیست، بلکه دعوت به انضباط و مداومت است. اگر حقیقت در اندیشه و عمل جاری نشود، هدف به ابتذال می‌افتد و وسیله را آلوده می‌کند؛ و اگر این انضباط در نهادها و شبکه‌های اجتماعی ریشه نگیرد، مشارکت گسترده نیز هرگز شکل نمی‌گیرد.

به همان اندازه مهم است که احمدی خواننده را از دام نفرت دور می‌کند. او بر تفکیک میان شخص ستمگر و عمل ستم تأکید دارد؛ نکته‌ای که فقط یک لطافت اخلاقی نیست، بلکه ابزاری راهبردی است تا زبان جنبش روشن بماند و دستاویزی برای سرکوب فراهم نشود.

در بخش‌هایی که به جوامع اقتدارگرای مذهبی اشاره می‌کند، می‌توان پیوند عدالت و کرامت را بهتر درک کرد. وقتی قانون فرد را از جایگاه انسانی‌اش پایین می‌آورد، مقاومت نه انتخابی اخلاقی، که تکلیفی ضروری می‌شود. و زمانی که قانون آزادی‌های بنیادین زنان را نشانه می‌گیرد، مقاومت به سلاح اخلاقی جامعه برای دفاع از خود بدل می‌شود. احمدی با نام بردن از «آپارتاید علیه زنان در افغانستان»، همین ضرورت را برجسته می‌سازد و نشان می‌دهد که منطق کرامت انسانی می‌تواند در برابر هر شکل از انسانیت‌زدایی ایستادگی کند. این فصل‌ها ارزش دیگری هم دارند: با مخاطب دینی نیز سخن می‌گویند و با ساختن زبان اخلاقی مشترک، راه گفت‌وگو را جایگزین ستیز هویتی می‌کنند.

فراتر از تغییر حاکم

کتاب در پایان افق را فراتر از «سرنگونی حاکم» می‌برد. نشان می‌دهد که مقاومت مدنی تنها ابزار تغییر حاکم نیست، بلکه راهی برای بازسازی قرارداد اجتماعی و ساختن آینده‌ای پایدار است. برای افغانستان، این نکته بسیار کلیدی است؛ زیرا تجربه‌ی چند دهه گذشته ثابت کرده که صرف کنار زدن یک گروه یا رژیم، اگر به نهادهای پاسخ‌گو و قواعد روشن رقابت سیاسی منجر نشود، در نهایت به بازگشت اقتدارگرایی و خشونت می‌انجامد.

نویسنده با بهره‌گیری از پژوهش‌های جهانی، از جمله کار جاناتان پینکنی، استاد دانشگاه در امریکا، بر این نکته تأکید دارد که موفقیت مقاومت بی‌خشونت تنها زمانی پایدار است که شبکه‌هایی که پیش‌تر نافرمانی را ممکن ساخته‌اند، پس از تغییر نیز به نهادهایی برای پاسخ‌گو کردن قدرت تبدیل شوند. احمدی همچنین هشدار می‌دهد که سرکوب لزوماً شکست جنبش را رقم نمی‌زند. مثلا اگر جنبش‌های مردمی در افغانستان بتوانند پرهیز از خشونت را حفظ کنند و روایت اخلاقی خود را تقویت نمایند، خشونت حاکمان می‌تواند نتیجه‌ای معکوس بدهد و هزینه‌ی سیاسی و اجتماعی سرکوب را بالا ببرد. تجربه‌های معاصر نشان داده که جنبش‌ها حتی در برابر «سرکوب هوشمند» نیز می‌توانند تاکتیک‌های تازه‌ای بیابند. نویسنده رسیدن مردم افغانستان به یک «راهبرد جامع» را در گرو سه شرط می‌داند: نخست، پیوند اعتراض‌های قانونی و انضباطِ بی‌خشونتی با یک برنامه‌ی سیاسی روشن؛ دوم، انتقال قدرت بر پایه‌ی قانون اساسی دموکراتیک که توزیع قدرت را هم در مرکز و هم در مناطق تضمین کند و از بازتولید انحصار جلوگیری نماید؛ و سوم، بازتعریف فراگیر هویت ملی همراه با بی‌طرفی دولت در حوزه‌های زبانی و فرهنگی و شکل‌گیری ائتلاف‌های گسترده‌ی اجتماعی.

جمع‌بندی کتاب برای مخاطب درگیر مسایل افغانستان روشن است: مقاومت مدنی تنها لحظه‌ای گذرا برای تغییر حاکم نیست، بلکه روندی است برای ساختن جامعه‌ای که در آن اختلاف‌ها از مسیر قانون و نهادها حل می‌شوند. این مسیر زمانی به نتیجه می‌رسد که از همان آغاز، اخلاق با سیاست پیوند بخورد، بسیج اجتماعی به نهادهای پایدار تبدیل شود، قدرت به‌طور واقعی توزیع گردد و هویت ملی به‌شکل فراگیر بازسازی شود.

خبرهای بیشتر

رادیو