ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، در جولای ۲۰۲۴، طالبان را به‌عنوان متحدان خود در مبارزه با تروریسم به رسمیت شناخت و بلافاصله پس از آن، فرایند حذف طالبان از فهرست سیاه مسکو آغاز شد.

در این مدت، مسکو درهای شرکت در نشست‌های رسمی را به روی مقامات ارشد طالبان گشود تا بتواند سیاست‌ها و عملکرد این گروه را از نزدیک مورد بررسی قرار دهد.

هیئت‌های عالی‌رتبه و نمایندگان روسیه به کابل سفر کردند تا نگرانی‌های مسکو در رابطه با افغانستان را مورد پیگیری قرار دهند.

روسیه در سال جاری میلادی فرصت مشارکت طالبان را در کنفرانس روسیه و جهان اسلام در کازان فراهم کرد تا از این طریق ارتباط طالبان با کشورهای اسلامی مجدداً برقرار شود.

انتظار چهار ساله مسکو

مسکو در به‌رسمیت‌شناختن طالبان مردد بود، زیرا با توجه به تجربیات گذشته، احتمال بازگشت افغانستان به بی‌ثباتی و درگیری‌های داخلی در کوتاه‌مدت وجود داشت. روسیه همزمان بر خروج نیروهای خارجی از افغانستان تأکید داشت، اما در عین حال از تجمع جنگجویان خارجی در سایه طالبان در کابل و بروز جنگ‌های داخلی نگران بود، زیرا این امر می‌توانست امنیت و روند اقتصادی منطقه آسیای میانه و حوزه نفوذ روسیه را تهدید کند.

داعش اخیراً نفوذ گسترده‌ای در تاجیکستان پیدا کرده و حملات خود را تا مسکو نیز گسترش داده است.

بازگشت جهادی‌های اوزبیک و ترکمن از سوریه، اوزبیکستان و ترکمنستان را نیز با تهدیدات مشابهی مواجه ساخته است.

اگرچه اعتماد به گروه‌های جنگجو دشوار است و تضمینی برای پاسخگو کردن طالبان وجود ندارد، اما در چهار سال گذشته روابط گرم طالبان با کشورهای آسیای میانه نشان می‌دهد که مسکو و کشورهای منطقه از منظر نگرانی‌های افغانستان، ظاهراً از موضع طالبان اطمینان حاصل کرده‌اند. این اقدامات چه نمادین باشند و چه تشویقی، طالبان را در سطوح سیاسی، اقتصادی و امنیتی منطقه‌ای دخیل کرده‌ است.

از سال ۲۰۲۱ به این‌سو، روسیه به‌طور مستقیم بر طالبان فشار نیاورده است، بلکه کشورهای آسیای میانه را ترغیب کرده است تا تعاملات اقتصادی و سیاسی خود را با طالبان گسترش دهند. رویکرد مسکو مبتنی بر این بود که اگر طالبان بتوانند کشورهای منطقه را قانع کنند، این امر می‌تواند زمینه ایجاد فضای اعتماد برای مسکو را نیز فراهم آورد. از این رو، طالبان در این چهار سال روابط سیاسی و اقتصادی خود را با اوزبیکستان، ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان و حتی اذربایجان گسترش داده‌اند.

روسیه تلاش کرده است طالبان را در سیاست اقتصادمحور مانند کشورهای آسیای میانه درگیر کند و به تدریج آن‌ها را در سیاست‌های منطقه‌ای، پروژه‌های اقتصادی، نشست‌ها و توافقات مشارکت دهد.

به رسمیت شناختن طالبان از سوی مسکو دو درب دیگر را نیز باز می‌کند؛ اول، احتمال به رسمیت شناختن حکومت طالبان توسط کشورهای آسیای میانه، به ویژه اوزبیکستان، قزاقستان، ترکمنستان و قرغیزستان. درباره تاجیکستان نیز پیش‌بینی می‌شود که با میانجیگری مسکو، ممکن است روابط تیره خود را با طالبان بازسازی کند. دوم، این امر زمینه‌ساز پاسخگویی طالبان نسبت به دغدغه‌های امنیتی منطقه‌ای است که می‌تواند از طریق احیای عضویت افغانستان در نهادهایی مانند سازمان همکاری شانگهای محقق شود.

مسکو نقش نگهبانی آسیای میانه را به طالبان واگذار می‌کند

در حالی که روسیه متحد مهم خود بشار اسد را در خاورمیانه از دست داده و تهران تحت فشارهای غرب و اسرائیل قرار دارد، حفظ امنیت آسیای میانه، یا به عبارت دیگر حوزه نفوذ روسیه، بدون نفوذ در افغانستان برای مسکو دشوار به نظر می‌رسد. تمامی گروه‌های جنگجوی از جمله داعش و القاعده که قادر به نفوذ در آسیای میانه هستند، در افغانستان تحت کنترول طالبان، قرار دارند.

طالبان که زمانی شعار فتح بخارا و سمرقند را می‌دادند، اکنون به نظر می‌رسد در بازی جدید نقش نگهبانی این منطقه را بر عهده گرفته‌ است. طالبان ادعا می‌کند که کنترل این گروه‌ها را در دست دارد.

اداره طالبان به بسیاری از جنگجویان و رهبران این گروه‌ها تابعیت افغانستان را اعطا کرده، زمین اختصاص داده و آنان را در شهرک‌ها مستقر کرده است.

طالبان این سیاست را تا حدی در قبال طالبان پاکستانی نیز اجرا کرده و تعدادی از جنگجویان را به مناطق دیگر منتقل کرده است. جنگجویان سینکیانگ را به هرات منتقل کرده و راه را برای بسیاری دیگر از جنگجویان باز کرده است تا به جبهه‌های دیگر جنگ در سوریه، یمن و سومالی بروند.

مسئله اعطای تابعیت به جنگجویان خارجی در زمان حکومت مجاهدین سابق افغانستان نیز مطرح بود و در روزهای سقوط طالبان، عبدالحق یکی از فرماندهان برجسته مخالف این گروه نیز چنین طرحی به بن لادن ارایه کرده بود.

یکی از دلایل اجرای این طرح ممکن است این باشد که کشورهای مورد نظر جنگجویان حاضر به پذیرش آنان نیستند و در صورت بازگشت، با محاکمه و پیگرد قانونی مواجه خواهند شد. بسیاری از این جنگجویان زبان پشتو و لهجه وزیرستانی را آموخته‌اند و تفاوت آنها با مردم بومی نیز چندان اسان نیست.

در دوران جنگ مجاهدین سابق با اتحاد جماهیر شوروی و پس از حمله امریکا و ناتو به افغانستان، نقش این جهادی ها در جبهه مخالف تعیین‌کننده بود. هر کسی که کنترول این گروه‌های جنگجو را در دست داشت، در سیاست‌ها و ژئوپولیتیک منطقه نقش محوری ایفا می‌کرد.

نه طالبان خواستار از دست دادن این جنگجویان هستند و نه روسیه مایل است که این گروه‌ها تحت نفوذ دیگران، بر منطقه تحت نفوذ شان تسلط یابند. طالبان این گروه‌ها را که متحدان اصلی‌شان در میدان جنگ باقی مانده‌اند، به عنوان نیروهای ذخیره و احتیاط حفظ می‌دارند تا در معادلات امنیتی و سیاسی منطقه دست بالا داشته باشند. سیاست‌ها و ابزارهایی که از دهه‌ها پیش پاکستان برای حفظ برتری منطقه‌ای یا مقابله با نیروهای دشمن به کار می‌برد، اکنون در اختیار طالبان قرار گرفته و آنان به سادگی حاضر به از دست دادن آنها نیستند.

روسیه که متحد مهم خود بشار اسد را در خاورمیانه از دست داده و گروه‌های نیابتی ایران نیز عمدتاً محدود به یمن شده‌اند، طالبان (و حتی جنگجویان ضدغرب تحت حمایت طالبان) را به عنوان جایگزینی مؤثر در برابر ظهور گروه‌هایی چون داعش می‌بیند.

بر اساس توافق‌ها و همکاری‌های ایدئولوژیک طولانی‌مدت بین طالبان و جنگجویان خارجی، فشار بر این گروه‌ها ممکن است آنها را به شورش و اعتراض سوق دهد، زیرا این گروه‌ها جایگزین اقامت دیگری جز افغانستان ندارند و شورش را بهتر از اخراج می‌دانند.

سال گذشته طالبان بنا به درخواست پاکستان، دو بار در خوست و پکتیکا با میانجیگری یحیی حقانی و سراج‌الدین حقانی با گروه گل بهادر و تحریک طالبان پاکستان گفتگو کردند تا آنان را به مذاکرات با پاکستان بازگردانده و به مناطق قبایلی بازگردانند، اما این مذاکرات نتیجه‌ای نداشت.

ظاهراً به نظر می‌رسد که طالبان نسبت به مدیریت گروه‌های جنگجو مستقر در افغانستان به جز داعش، به کشورهای همسایه قناعت داده اند. به غیر از پاکستان که نگرانی‌هایی به‌ویژه درباره تحریک طالبان پاکستان (تی‌تی‌پی) دارد، منطقه و جهان نیز نسبت به این موضوع سکوت اختیار کرده‌اند.

ضمیر کابلوف، نماینده ویژه رئیس‌جمهور روسیه، در تاریخ اول جولای در دوحه، پایتخت قطر، در گفتگوی توضیحی درباره نگرانی‌های اخیر سازمان همکاری‌های امنیت جمعی پیرامون گسترش تروریزم گفت: «شرکای سازمان همکاری‌های امنیت جمعی و شورای امنیت روسیه درباره گروه‌های تروریستی ای صحبت می‌کنند که زمانی زیر نظارت ناتو در افغانستان مستقر بودند و طالبان به عنوان اپوزیسیون با آنها می‌جنگید». او افزود: «این انتقاد متوجه مسئولین افغان[طالب] نیست.»

از دیدگاه روسیه، گسترش نفوذ گروه داعش خراسان و جهادیان آسیای میانه تحت چتر این گروه، به‌ویژه تهدیدهای ناشی از آن، به‌عنوان فوری‌ترین و جدی‌ترین چالش امنیتی مطرح است. گروه داعش خراسان نه تنها در تاجیکستان و ازبکستان حملاتی انجام داده، بلکه ریشه‌های حملات تروریستی آن تا مرکز مسکو نیز کشیده شده است. این وضعیت باعث شده تا مسکو افغانستان تحت حاکمیت طالبان را نه به‌عنوان منبع احتمالی بی‌ثباتی، بلکه به عنوان یک شریک بالقوه در همکاری‌های امنیتی ببیند.

اگرچه طالبان نماینده ایدئولوژی جهادی سخت‌گیرانه هستند، اما در سال‌های اخیر عملیات‌های نظامی گسترده‌ای علیه داعش خراسان انجام داده و این گروه را تاحدی سرکوب کرده‌اند. بر این اساس، منطق غالب در تحلیل‌های امنیتی روسیه این است که طالبان می‌توانند به‌عنوان یک سد عملیاتی در برابر داعش و دیگر گروه‌های افراطی عمل کنند. این تعامل به معنای تغییر و میانه‌روی طالبان نیست، بلکه ناشی از وجود تهدیدهای خطرناک‌تر از طالبان است. بنابراین، پس از به‌رسمیت‌شناختن طالبان، مبارزه مشترک علیه داعش بخشی مهم از همکاری‌های مسکو و کابل خواهد بود.

علاوه بر نگرانی‌های امنیتی و فشارهای اقتصادی غرب، روسیه نیازمند افزایش حضور و مشارکت در اسیای جنوبی و میانه است. نفوذ بازیگران منطقه‌ای چون چین و هند و پروژه‌هایی مانند سیپیک و کریدور شمال-جنوب (که از روسیه، آذربایجان و ایران تا سواحل هند امتداد دارد) مسکو را ترغیب کرده است تا مشارکت غیررسمی خود با طالبان را به مرحله‌ای جدید ارتقا دهد.

مسئولان روسی بارها اعلام کرده‌اند که افغانستان می‌تواند به‌عنوان یک کریدور ترانزیتی به‌کار رود تا از طریق آن صادرات گاز به هند و یا تجارت با بنادر پاکستان ممکن شود. انتظار می‌رود که میان طالبان و روسیه قراردادهای رسمی در حوزه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و امنیتی منعقد شود؛ از انتقال انرژی (خطوط لوله و کریدورهای گازی) گرفته تا کنترل مواد مخدر.

روسیه همچنین می‌خواهد به‌طور نمادین نشان دهد که اگر محمد الشرع، فرمانده پیشین القاعده و داعش، به عنوان معتمد غرب در سوریه ظاهر می شود، پس چرا امارت طالبان که جایگزین جمهوریت طرفدار غرب در کابل شده، نتواند متحد قابل اعتماد مسکو باشد.

طالبان چشم به سوی چین و غرب دارند

چین روز جمعه از تصمیم روسیه برای به رسمیت شناختن طالبان استقبال کرد. مائو نینگ، سخنگوی وزارت خارجه چین، اظهار داشت که «افغانستان نباید از جامعه بین‌المللی جدا بماند».
استقبال چین این گمانه زنی ها را تقویت کرده است که گام بعدی ممکن است از سوی چین برداشته شود، زیرا پکنگ سفیر طالبان را پذیرفته و با این گروه روابط سیاسی، اقتصادی و تجاری دارد.

چین سیاست‌های بسیار عمل‌گرایانه و محتاطانه‌ای دارد و در حال حاضر ممکن است به رسمیت شناختن رسمی طالبان را تهدیدی برای قدرت نرم و نفوذ اقتصادی خود ببیند. چین تلاش می‌کند تا بین آمریکا، اروپا و روسیه تعادل برقرار کند و اگر طالبان را به رسمیت بشناسد، این موضوع فاصله بیجینگ با غرب و حتی برخی کشورهای اسلامی میانه‌رو که سیاست‌های طالبان را نقد می‌کنند، افزایش خواهد داد.

علاوه بر این، به رسمیت شناختن طالبان می‌تواند الگویی برای دیگر گروه‌های افراطی باشد که اگر از طریق جنگ به قدرت برسند، مشروعیت خواهند یافت. این پیام ممکن است برای جنگجویان اویغور در سینکیانگ تشویق‌آمیز باشد که با سیاست‌های اصلی امنیتی و ثبات‌محور چین در تضاد قرار دارد.
در شرایط کنونی، جمهوری خلق چین به منظور مقابله با نیروهای جدایی‌طلب در منطقهٔ سینکیانگ و همچنین برای تضمین اجرایی‌شدن پروژه اقتصادی چین-پاکستان (CPEC)، به همکاری عملی طالبان نیازمند است. این همکاری از یک‌سو باید به مهار تحریک طالبان پاکستان بینجامد و از سوی دیگر، مانعی در برابر ایجاد و تقویت پیوندهای احتمالی میان گروه‌های مسلح بلوچ و هند ایجاد نماید.

هر دوی این گروه‌ها به مثابه تهدیدی بالقوه برای پروژه‌های منطقه‌ای و نفوذ ژئوپلیتیکی چین تلقی می‌شوند. افزون بر آن، چنین خواستی از سوی دولت پاکستان نیز مطرح است و بدون اطمینان راهبردی اسلام‌آباد، انتظار نمی‌رود که پکنگ در آیندهٔ نزدیک به شناسایی رسمی طالبان تمایل نشان دهد.

با این حال، در صورتی که چین تحولات اخیر را در محاسبات راهبردی خود نادیده بگیرد، شناسایی رسمی طالبان تنها در صورتی متصور خواهد بود که این گروه روابط خود را با جدایی‌طلبان اویغور در سینکیانگ به طور کامل قطع نماید و ضمانت‌های قابل‌اطمینانی در خصوص تأمین امنیت پروژه سیپیک و دیگر طرح‌های راهبردی ارائه دهد.

باید توجه داشت که چین تنها بازیگر تأثیرگذار در معادلات منطقه‌ای نیست؛ بلکه بازیگران دیگری همچون هند نیز حضور دارند که در چارچوب منافع هند - غرب ایفای نقش می‌کنند. برای طالبان، برقراری موازنه در روابط با چین و هند، به عنوان دو قدرت رقیب منطقه‌ای، یکی از چالش‌های جدی و تعیین‌کننده خواهد بود.

در صورت اتخاذ چنین رویکردی از سوی چین، تردیدی نیست که پاکستان و شماری دیگر از کشورهای منطقه نیز به بازنگری در شیوهٔ تعامل و برقراری روابط دیپلماتیک با طالبان ترغیب خواهند شد.

هند نیز در این شرایط ناچار است به خاطر منافع استراتژیک و امنیتی خود، تعاملاتش با طالبان را از شکل فعلی خارج کند.

در این میان، غرب که در زمینه کمک به افغانستان و تأمین مشروعیت بین‌المللی نقش مهمی دارد، همچنان نسبت به طالبان محتاط است.

امریکا، اتحادیه اروپا و سازمان ملل تاکنون سیاست فشار علیه طالبان را حفظ کرده و تنها تعاملات فنی با آنها دارند.

اگرچه به رسمیت شناختن حکومت طالبان توسط روسیه برای این گروه یک پیروزی دیپلماتیک محسوب می‌شود، اما تنها مشروعیتی محدود و شکننده در سطح منطقه‌ای به آنها می‌بخشد. دلایل عدم مشروعیت غربی‌ها روشن است: ممنوعیت تحصیل و کار زنان، محدودیت آزادی بیان، فقدان حکومت همه‌شمول و حمایت طالبان از برخی گروه‌های تروریستی.

پس از اقدام روسیه غرب در برابر سیاست‌های طالبان بر موضع خود پایدار خواهد ماند، یا برای خنثی‌سازی نفوذ روسیه و چین، شیوه تعامل خود با طالبان را تغییر خواهد داد. اما تاکنون هیچ نشانه‌ای دیده نمی‌شود که واشنگتن یا بروکسل بخواهند به سمت اعطای مشروعیت به طالبان حرکت کنند. بنابراین، به‌رغم اینکه به رسمیت شناختن طالبان توسط روسیه می‌تواند برای آن‌ها اقدامی تسلی‌بخش باشد، اما درهای اعتبار بین‌المللی، کمک‌های گسترده و پایان انزوا را به روی آن‌ها باز نخواهد کرد.

خبرهای بیشتر

رادیو