دههها سیاستگذاری پاکستان در پرورش و گسترش تروریسم در منطقه، اکنون دامن خود این کشور را گرفته و پاکستان در حال خونریزی است.
سالها نخبگان قدرت در اسلامآباد و راولپندی، گروههای تروریستی را ابزارهایی برای کسب نفوذ آسان میدانستند؛ نفوذ برای فشار بر افغانستان، آسیبرساندن به هند و تحقق نفوذی که از راه قدرت اقتصادی یا حکمرانی داخلی قادر به بهدست آوردنش نبودند.
آنان این سیاست را «عمق استراتژیک» مینامیدند. عمق استراتژیک در عمل یعنی واگذاری سیاست خارجی ضدهندی خود به گروههایی که تنها زبانشان تفنگ و خطبه است.
امروز، درک درگیریهای مرزی پاکستان با طالبان، گروهی که خودِ پاکستان سالها آنرا پناه داد و تغذیه کرد، معما نیست؛ تنها نتیجه طبیعی بذرهایی است که خود اسلامآباد کاشته است.
پاکستان سالها طالبان را پروراند و پناه داد — از فراهمکردن پناهگاه و خدمات درمانی گرفته تا جمعآوری کمکهای مالی از شبکههای مسجدی. پاکستان از این کار یک هدف داشت: ایجاد یک امارت اسلامی دوست در کابل که دست هند را از افغانستان کوتاه کند، به پاکستان میدان عمل بدهد و مرز غربیاش را آرام نگه دارد.
اما طالبان بهعنوان یک جنبش ایدئولوژیک و سرسخت که ایمان و انسجام درونی خود را بر هر خواسته بیرونی مقدم میداند، اسلامآباد را غافلگیر میکند. حتی خواجه محمد آصف، وزیر دفاع پاکستان، به این واقعیت اذعان کرده و گفته است: «طالبان افغان ساخته دست خود ما هستند؛ ما آنان را پرورش دادیم... اما اکنون غیرقابل اعتماد شدهاند.»
اسلامآباد حمایت طالبان افغانستان از طالبان پاکستانی را «خیانت» مینامد، اما در واقع این یک «واکنش طبیعی» است. وقتی باور کنی که ببر را میتوان به حیوان خانگی تبدیل کرد، مشکل از ببر نیست — از سادگی خودت است.
امروز که پاکستان بهای محاسبات اشتباه خود را با انفجارها و سوختن پاسگاههای مرزی میپردازد، راحتترین و همیشگیترین بهانهاش این است که این کارها «کارِ هند است.» اسلامآباد مدعی است که دهلینو از طریق خاک افغانستان ناامنیها در پاکستان را تشدید میکند. به گفته پاکستان دهلی جداییطلبان بلوچ را تامین مالی میکند و با طالبان افغان و تیتیپی دست را برای شعلهور ساختن آتش جنگ در خیبرپختونخوا و بلوچستان یکی کرده است.
یکی از دلایل این ادعا، تعامل اخیر هند با طالبان و امیرخان متقی، سفر وزیر خارجه این گروه به هند است. هند در جریان این سفر وعده کمکهای بشردوستانه بیشتر داد و از بازگشایی سفارت خود در کابل خبر داد. در واقع، هند برخلاف دیگر کشورهای منطقه، رابطهای محتاطانهای با طالبان برقرار کرده است. این رابطه را هنوز نمیتوان «شراکت» عمیق تعبیر کرد، بلکه هنوز در حد ارتباطات فنی و کمک بشردوستانه محدود است.
هند که قربانی دههها تروریسم فرامرزی است، میداند گروهی که دختران را از مکتب منع میکند و هنوز از قرن هفتم میلادی پیشتر نیامده، هرگز نمیتواند شریک قابل اعتماد یک دولت مدرن و دموکراسی پویا باشد. خطرات طالبان برای هند قابل پیشبینیاند، زیرا همیشه ایدئولوژی را بر وابستگی متقابل ترجیح میدهند.
در همین حال، پاکستان هنوز بهای توهم استراتژیک خود را میپردازد. همچنان روایات و شبکههایی را تغذیه میکند که چهل سال است افغانستان را به خون کشیدهاند و هنوز گروههای تروریستی در کشمیر را برای هدف قراردادن هند پرورش میدهد. این روند حتی ابعاد جهانی داشته است:
تحقیقات پولیس متروپولیتن لندن تأیید کرده که دستکم سه تن از چهار بمبگذار (محمد صدیقخان، شهباز تنویر و محمد طارق) پیش از حمله به پاکستان سفر کرده بودند و در آنجا با اعضای القاعده در مناطق قبیلهای پاکستان دیدار و آموزش دیده بودند. نجیبالله زازی، در سال ۲۰۰۸ به مناطق قبیلهای پاکستان (در وزیرستان) سفر کرد و در پایگاههای القاعده آموزش ساخت بمب دید. او بعدها در نیویارک به اتهام برنامهریزی برای بمبگذاری در متروی نیویارک دستگیر و محکوم شد و فیصل شهزاد، شهروند پاکستانیتبار امریکا، در سال ۲۰۰۹ به وزیرستان شمالی رفت و در آنجا از سوی تحریک طالبان پاکستان (تیتیپی) آموزش دید. او بعدها در نیویارک در سال ۲۰۱۰ سعی کرد خودروی بمبگذاریشده را منفجر کند.
همه این نامها محصول دولتیاند که زیستبومهای افراطگرایی را پرورش داد و هر بار که مورد پرسش قرار گرفت، وانمود کرد هیچ ارتباطی با «عمق استراتژیک» ندارد؛ همان سیاستی که بهخاطرش حیثیت خود را به خطر انداخت و کشورش را به پناهگاه تروریسم بدل کرد.
طالبان اصلا تیتیپی را تروریست نمیداند
در سوی دیگر مرز، گروه طالبان نیز مشکل تروریسم پاکستان را از منظر دیگری میبیند. طالبان افغان، تحریک طالبان پاکستان (تیتیپی) را «تروریست» نمیداند، بلکه آنرا همکیشان ایدئولوژیک خود میداند — مردانی که دوشادوششان جنگیدند، در یک مدارس درس خواندند و در همان تشییعجنازهها شرکت کردند.
سخنگویان طالبان حتی زمانی علمای پاکستانی را بهخاطر خطاب کردن طالبان پاکستانی بهعنوان «خوارج» سرزنش کردند و آن را اصطلاحی تفرقهبرانگیز خواندند. هنگامی که پاکستان از طالبان میخواهد «اردوگاههای تیتیپی را ببندند»، طالبان این درخواست را چنین میشنوند: «به روی برادرانتان اسلحه بکشید» — کاری که از دید آنان غیرممکن است.
طالبان بارها ادعا کردهاند که هیچ گروه تروریستی در افغانستان وجود ندارد، چنانکه وزیر خارجه این گروه در سفر به هند گفت. این یعنی طالبان اساساً تیتیپی را گروهی تروریستی نمیداند، بلکه جنبشی اسلامی میپندارد که باید از راه مذاکره، ادغام یا فشار ملایم با آن برخورد کرد.
اکنون که جنگندههای پاکستانی چندین بار در سالهای اخیر وارد حریم هوایی افغانستان شدهاند و به بهانه هدف قراردادن رهبران تیتیپی، غیرنظامیان را نیز کشتهاند، طالبان برای نشان دادن خود بهعنوان «مدافعان افغانستان» و زدودن برچسب «دستنشاندگان پاکستان» از ذهن مردم، به آتش پاسخ داده است. هر دو طرف اکنون مدعی پیروزیاند و آمار تلفات را بزرگنمایی میکنند، در حالیکه مردم عادی افغانستان و پاکستان بهای آن را میپردازند. تراژدی در این نیست که چنین درگیریای رخ داده، بلکه در این است که دیر یا زود باید رخ میداد — از روزی که پاکستان تروریسم را زبان سیاست خارجی خود کرد و طالبان خشونت را بهعنوان شیوه حکومت برگزید.
احساس همدردی؟
مردم افغانستان که دستکم نیم قرن قربانی جنگهای نیابتی شدهاند بیش از هر کسی با غیرنظامیان و قربانیان جنگ در هر گوشهای از جهان -به شمول پاکستان- احساس همدردی و همدلی میکنند. با این حال دشوار است که با نخبگان اسلامآباد که طی سالیان متمادی قدرت را در دست داشته و در حمایت از گروههایی مثل طالبان نقش داشتهاند، چنین احساسی داشت.
آنان خود این وضعیت را خشت به خشت ساختند. سالها هزینه مردانی را دادند که مکاتب را منفجر کردند، فرماندهان پولیس را ترور کردند و دختران را از صنف درس و زنان را از جامعه حذف کردند. دولتمردان پاکستانی، افغانستان را به صفحه شطرنج و کشمیر را به سوپاپ فشار هند تبدیل کردند و سادهترین اصل سیاستورزی را نادیده گرفتند: نمیتوانی حاکمیتت را به افراطگرایان اجاره دهی و انتظار داشته باش طبق قرارداد رفتار کنند. وقتی همین افراطگرایان تفنگشان را به سوی پاکستان گرفتند، واکنش راولپندی پشیمانی نبود، بلکه نمایش تبلیغاتی — جلوی دوربین رفتن، نام گرفتن از «هند» بهعنوان مقصر و انتظار برای تشویق بود. نمایشی تکراری که جهان از آن خسته شده است.
البته هیچیک از اینها طالبان را تبرئه نمیکند. طالبان رژیمی مبتنی بر ترس و حذف را اداره میکنند، نسل دختران افغان را به زندانیان خانههایشان و نسل پسران را به ابزار پروژهای قرونوسطایی بدل کرده است که تروریسم جهانی را زنده نگه میدارد. ادعای طالبان برای «حفاظت از مرزهای افغانستان» با امتناع از مهار متحدانی چون القاعده در تضاد است — گروههایی که رؤیای جهاد جهانی دارند. طالبان از دفاع از خاک افغانستان سخن میگوید، اما همزمان به تروریستهای بینالمللی اجازه تردد در همان خاک را میدهد. طالبان قربانی شرایط نیست؛ خالق آن است. و هنگامی که در برابر پاکستان ژست «مدافع کرامت افغانستان» میگیرند، نباید فراموش کرد که تعریف آنان از کرامت، نیمی از جمعیت کشور — یعنی زنان — را در بر نمیگیرد. درگیری مرزی نمیتواند جنگ طالبان علیه زنان را از انظار عامه پاک کند.