از نوامبر ۲۰۰۱ تا آگست ۲۰۲۱، در دوهه فاصله میان دو حکومت طالبان، افغانستان دوره‌ای را پشت سر گذاشت که بیش از هر مقطع دیگری، جایگاه این کشور را در بسیاری شاخص‌های توسعه انسانی و گسترش زیرساخت‌ها بهبود بخشیده بود.

اما توافق‌نامه دوحه میان طالبان و فرستاده ویژه ایالات متحده برای آنچه «پروسه صلح افغانستان» خوانده شد، در ۲۹ فبروری ۲۰۲۰، مسیر تحولات را تغییر داد. پس از این توافق، در آگست ۲۰۲۱، کنترل افغانستان به طالبان واگذار شد و بسیاری از از دستاوردهای دو دهه گذشته از میان رفت.

کریستین فیر، پژوهشگر و استاد علوم سیاسی در ایالات متحده، در کتاب «نبرد تا آخرین نفس: شیوه جنگ ارتش پاکستان» با ترجمه خالد خسرو، به نوشته‌ای از سی. اچ. ایست، نویسنده استرالیایی، در سال ۱۹۵۸ اشاره می‌کند. ایست معتقد است که «برای موفقیت در جنگ چریکی، باید سه عامل اساسی آن به‌درستی شناخته شود: زمین، وضعیت سیاسی و وضعیت ملی». بر پایه این سه اصل، می‌توان فعالیت دو گروه اصلی مسلح مخالف طالبان در افغانستان را بررسی کرد.

پس از سقوط نظام جمهوری، دو گروه عمده مسلح مخالف طالبان، که عمدتاً با نام‌های «جبهه مقاومت» و «جبهه آزادی» شناخته می‌شوند، وارد درگیری با طالبان شدند. فرماندهان این گروه‌ها برای محدود کردن توان نیروهای متعارف طالبان، از تاکتیک‌های جنگ چریکی استفاده کردند. اکنون که نزدیک به چهار سال از این نبردها می‌گذرد، ارزیابی چالش‌های پیش‌روی آن‌ها اهمیت ویژه‌ای دارد.

اراضی

به گفته سی. اچ. ایست، مناطق جنگلی، دره‌های عمیق و زمین‌های صعب‌العبور، محیط‌های مناسبی برای جنگ چریکی هستند. افغانستان با جغرافیای کوهستانی، گذرگاه‌های دشوار و ارتفاعات استراتژیک، بسیاری از این ویژگی‌ها را داراست.

تصاویر و گزارش‌های موجود نشان می‌دهد که نیروهای ضد طالبان از این مناطق بهره می‌برند و بخشی از نیروهای مجرب خود را در پای‌کوه‌ها و مسیرهای کوهستانی مستقر کرده‌اند. این موقعیت‌ها می‌تواند به طولانی شدن درگیری، کاهش تلفات و افزایش تحرک کمک کند. با این حال، در شرایطی که طالبان در بسیاری از مناطق برتری دارد، صرفاً داشتن زمین مناسب کافی نیست و حفظ آن نیازمند برنامه‌ریزی دقیق است.

اطلاعات موجود حاکی از آن است که بخشی از نیروهای ضد طالبان در ارتفاعات هندوکش مستقر هستند و فرماندهان کلیدی، از جمله خالد امیری، در این مناطق حضور دارند. با این حال، این مواضع در محاصره گسترده قرار گرفته‌اند. گزارش‌ها نشان می‌دهد که طالبان تنها در ولایت پنجشیر حدود ۷۰۰ ایست بازرسی و پاسگاه امنیتی ایجاد کرده است. این تراکم نشان‌دهنده تلاش طالبان برای محدود کردن فعالیت گروه‌های مسلح مخالف است و لزوم طراحی راهبردهایی برای شکستن حلقه محاصره را برجسته می‌کند.

با وجود این، همان جغرافیای دشوار گاهی به زیان نیروهای ضد طالبان عمل کرده و منجر به تلفات سنگین شده است. کشته شدن فرمانده خیرمحمد در اندراب و اکمل امیری در سالنگ‌ها نمونه‌هایی از آسیب‌پذیری عملیاتی و اطلاعاتی این گروه‌هاست. رفع خلاهای اطلاعاتی، لجستیکی و آموزشی می‌تواند توان عملیاتی آن‌ها را افزایش دهد.

وضعیت سیاسی

به گفته ایست، جنگ چریکی بدون حمایت سیاسی کامل به نتیجه نمی‌رسد و این حمایت، به‌ویژه برای تأمین نیازهای لجستیکی، حیاتی است. با این حال، شرایط سیاسی منطقه‌ای و بین‌المللی در سال‌های اخیر چندان به نفع این گروه‌ها نبوده است. برای افزایش کارآیی، آن‌ها نیازمند تقویت آموزش، سازماندهی و نظارت هستند. هرچند حمایت سیاسی می‌تواند به این روند کمک کند، اما شواهدی از پشتیبانی جدی تاجیکستان یا ایران—که پیش‌تر به‌عنوان حامیان سنتی شناخته می‌شدند، در زمینه آموزش نیروها وجود ندارد. این مسئله می‌تواند توان عملیاتی را کاهش دهد و خطرپذیری را افزایش دهد.

چالش‌های سیاسی برای هر دو گروه مشهود است. ساختارهای دیپلماتیک آن‌ها باید فعال‌تر عمل کنند. انتصاب عبدالله خنجانی و داوود ناجی به‌عنوان مسئولان کمیته‌های سیاسی تاکنون تغییر محسوسی در شرایط ایجاد نکرده است. ایران و تاجیکستان، برخلاف دهه ۱۹۹۰، رویکرد گذشته را در حمایت فعال از این گروه‌ها دنبال نمی‌کنند. هرچند هر دو گروه در ایران دفتر دارند، اما نمایندگی‌های رسمی افغانستان در این کشور به طالبان واگذار شده است. همچنین، روسیه به‌تازگی طالبان را به رسمیت شناخته است.

ایران همچنان طالبان را در فهرست داخلی گروه‌های تروریستی نگه داشته، اما از سال ۲۰۰۵ کمک‌های مالی قابل‌توجهی به آن‌ها ارائه کرده است. این رویکرد دوگانه نشان می‌دهد که تکیه کامل بر حمایت حامیان سنتی ممکن نیست. در چنین شرایطی، لابی‌گری و نفوذ سیاسی لازم است تا کشورهای منطقه منافع خود را در ادامه فعالیت نیروهای ضد طالبان ببینند. این امر مستلزم بازنگری در ادبیات و رویکردهای سیاسی است.

در مجموع، ضعف حمایت سیاسی منطقه‌ای، که برای نیروهای چریکی حیاتی است—یکی از موانع اصلی به شمار می‌آید. برای تغییر شرایط به سود افغانستان، این گروه‌ها باید اصلاحات عمیقی در راهبردهای سیاسی خود انجام دهند تا کشورهای منطقه منافعشان را در چارچوب فعالیت آن‌ها تعریف کنند.

وضعیت ملی

پس از جغرافیا و سیاست، عامل سوم در موفقیت جنگ چریکی، «وضعیت ملی» است. کریستین فیر در کتاب خود، به نقل از ای. داونی، نویسنده امریکایی که در سال ۱۹۵۹ مقاله‌ای در ملیتری ریویو منتشر کرد، می‌نویسد: «هر جامعه‌ای که در جنگ ارزش‌هایش را از دست بدهد، باید راهی برای حفظ فرهنگ خود در برابر تغییرات برنامه‌ریزی‌شده اجتماعی پیدا کند؛ پاسخ این چالش، جنبش مقاومت و جنگ چریکی است.»

با وجود گذشت چهار سال، سطح عملیات‌های چریکی این گروه‌ها برای بسیاری از شهروندان افغانستان قانع‌کننده نیست. حمایت اخلاقی و فیزیکی گسترده‌ای از سوی جامعه مشاهده نمی‌شود. این در حالی است که جنگ چریکی، به دلیل ماهیت نامتعارف و عدم وابستگی به پایگاه‌های ثابت، نیازمند پشتیبانی مردمی است.

برخلاف طالبان که پیش از ۲۰۲۱ توانستند شبکه پشتیبانی در روستاها و سپس شهرها ایجاد کنند، نیروهای ضد طالبان تاکنون چنین ظرفیتی را به‌طور کامل شکل نداده‌اند. استفاده از ابزارهای مدرن تبلیغاتی نیز محدود است و برخی شاخه‌های مسلح حتی برای برقراری ارتباط با رهبری خود با مشکل مواجه‌اند.

گزارش‌هایی از اختلافات مالی، قومی، زبانی و جناحی در این گروه‌ها منتشر شده که فاصله آن‌ها با مردم را بیشتر کرده است. این وضعیت می‌تواند بر آینده سیاسی و اعتبار عمومی‌شان تأثیر منفی بگذارد.

بخش قابل توجهی از مردم افغانستان با حاکمیت طالبان موافق نیستند، اما در عین حال به دنبال نیرویی منسجم و قابل اعتماد هستند. این امر مستلزم بازنگری در راهبردهای نیروهای ضد طالبان است. طالبان دیگر گروه کم‌تجربه دهه ۱۹۹۰ نیست؛ دو دهه جنگ آن‌ها را به بازیگری سازمان‌یافته و باتجربه در سطح بین‌المللی تبدیل کرده است. بنابراین، پر کردن خلاهای موجود نیازمند برنامه‌ریزی دقیق و اراده سیاسی و نظامی قوی است.

خبرهای بیشتر

رادیو