گلایه‌ای از میزبان؛ اعتراض شاعر نامدار افغانستان به بازگشت اجباری مهاجران افغان از ایران

چهارشنبه ۱۴۰۴/۰۵/۰۱

ابوطالب مظفری، شاعر شناخته شده افغانستان در اعتراض به اخراج گسترده مهاجران افغان از ایران با سرایش شعر بلندی در قالب غزل‌مثنوی، اعتراض کرد.

آقای مظفری این شعر را به «مژده» تقدیم کرده؛ هنرجوی کارگاه شعر و داستان که توسط جمهوری اسلامی اخراج شده است.

ابوطالب مظفری، شاعر معروف افغانستان در ایران نوشت که «مژده» پس از بازگشت طالبان به قدرت، با خانواده‌اش وارد ایران شد و با خواهران خود در کلاس‌های شعر و داستان شرکت می‌کرد. به گفته این شاعر، مژده همواره با اشک از زندگی تلخ خانواده خود روایت می‌کرده است.

آقای مظفری که سال‌هاست در موسسه «در دری» در ایران به نوآموزان شعر و ادبیات کلاس‌های آموزشی برگزار می‌کند، نوشته است که «مژده» استعداد شگفتی در روایت شفاهی داشت. پدر مژده چندی پس از مهاجرت به ایران، درگذشت و برادرش نیز توسط جمهوری اسلامی اخراج شده بود.

این شاعر شناخته شده افغانستان غزل‌مثنوی بلندی را در اعتراض به اخراج خانواده مژده و هزاران افغان دیگر از ایران، زیر عنوان «بیگانگی» سروده است. او این عنوان را از گفتاورد معروف علی شریعتی، اندیشمند معروف ایرانی به عاریت گرفته است که گفته بود: «تو قلب بیگانه را می‌شناسی؛ زیرا که در سرزمین مصر بیگانه بوده‌ای».

شعر ابوطالب مظفری با این بیت آغاز می‌شود: «برگرد سوی خانه، برای تو دیر نیست / بیگانگی غمی‌است که درمان‌پذیر نیست». شاعر در یادداشت خود نوشته است که شعر بیگانگی حاصل تأمل و تحمل این ایام است و به مژده و مژده‌های دیگر تقدیم شده است.

شاعر در بخشی از این غزل‌مثنوی بلند با گلایه و کنایه از از روند دسته‌جمعی اخراج مهاجران و در شرح درد مهاجرت نوشته است: «بیگانگی نه قحطی نان است، در بشر/ اغلب به هیئت سرطان است در بشر». او همچنین در بیتی با اشاره به رفتار نامناسب با مهاجران افغان در ایران خطاب به مژده گفته است: «نه، کوه و دشت و دره تو را می‌کُشد، برو / تحقیر، ذره‌ذره تو را می‌کُشد برو».

در غزل‌مثنوی «بیگانگی» در توضیح آنچه مژده و دیگر مهاجران افغان از ایران با خود می‌برند، آمده است: «مژده، به جای مهر و مفاتیح و شعر و کیف / با خود ببر عبارت افغانی کثیف»؛ عبارتی که طی سال‌های مهاجرت، «شماری از ایرانیان» به مهاجران افغان اطلاق کرده‌اند.

این شعر با اشاره به مقوله‌ معروفی از فریدریش نیچه، فیلسوف شناخته شده آلمانی به پایان رسیده است که اوج ناامیدی و بی‌پناهی مهاجران افغان را به تصویر می‌کشد. بیتی که تاکید دارد حتا خدا هم صدای مهاجران بی‌پناه افغان را نمی‌شنود: «پیش فلک به شکوه مکن روز خود سیاه / نشنیده‌ای که مرده خدا؟ پس دهان ببند».

این نخستین‌بار نیست که یک شاعر افغانستان در ایران به دلیل رفتار نامناسب با مهاجران در این کشور و اخراج گسترده آنها شعر می‌سراید. دست‌کم سه دهه پیش کاظم کاظمی، شاعر بنام افغانستان در ایران مثنوی معروف «بازگشت» را سروده بود. این مثنوی با ادبیات فخیم و سرشار از شاعرانگی وضعیت مهاجران افغان در ایران را روایت می‌کند.

مثنوی بازگشت در آن زمان در فضای ادبی ایران به شدت واکنش‌برانگیز شد و شماری از شاعران معروف ایران، از جمله محمد علی بهمنی، یکی از قله‌های غزل معاصر ایران شعری در پاسخ به آن نوشت.

خبرهای بیشتر

رادیو