چهار سال پس از قدرت‌گیری طالبان، روابط دو «شریک استراتژیک پیشین»، به تنش بدل شده است؛ یا به روایتی دو رفیق پیشین، اکنون دشمن هم شده‌اند. در چنین فضایی، این پرسش مطرح شده که آیا پاکستانی که در تغییر چند رژیم در افغانستان بی‌نقش نبود، اکنون نیز توان برکناری رژیم طالبان را دارد؟

پاکستان از زمان جنگ افغانستان و شوروی، یکی از مهم‌ترین بازیگران بیرونی در افغانستان بوده است. از میزبانی مهاجران و گروه‌های جهادی، تا حمایت از طالبان در دهه‌ نود میلادی و بعدتر.

اسلام‌آباد همواره تلاش کرده است در کابل حکومتی حاکم باشد که دست‌کم خصومتی با آن کشور نداشته باشد و یا در رقابت با هند، کنار دهلی‌نو نایستد.

اما امروز صحنه سیاسی افغانستان متفاوت از گذشته شده است. طالبان دیگر جنبشی حاشیه‌ای نیست، بلکه قدرت حاکم در کابل است و افغانستان با وجود فقر و شکنندگی، در متن رقابت‌های منطقه‌ای و مسیرهای ترانزیتی قرار گرفته است.

بسیاری از کشورها، از چین و ایران تا قطر و روسیه، بی‌واسطه با طالبان کار می‌کنند. در داخل پاکستان نیز بحران اقتصادی، ناامنی و کشمکش‌های سیاسی، ظرفیت این کشور را برای پیشبرد پروژه‌های پرهزینه در بیرون کاهش داده است. همین مجموعه واقعیت‌ها نشان می‌دهد که پاسخ به پرسش توانایی پاکستان در تغییر رژیم افغانستان، دیگر مانند گذشته روشن و یک‌سویه نیست.

ابزارهای پاکستان در برابر طالبان

۱. مرز، اقتصاد و مهاجرین

یکی از اصلی‌ترین اهرم‌های پاکستان، جغرافیا و اقتصاد است. افغانستان محاط به خشکی است و بخش بزرگی از تجارت و ترانزیت این کشور به مسیرهایی وابسته است که از خاک پاکستان می‌گذرد. گذرگاه‌هایی مانند تورخم و چمن و بنادر جنوبی. هر بار که اسلام‌آباد مرز را می‌بندد، بر ترانزیت سخت می‌گیرد یا رفت‌وآمد بار و مسافر را محدود می‌کند، فشار مستقیم به اقتصاد افغانستان و زندگی مردم دو سوی مرز وارد می‌شود.

در کنار مرز، موضوع مهاجران افغان در پاکستان نیز به اهرم فشار تبدیل شده است. اخراج گروهی مهاجران یا تهدید به این کار، برای طالبان هزینه اجتماعی و انسانی بزرگی دارد. زیرا طالبان از یک‌سو توان جذب ناگهانی آن‌ها را ندارد و از سوی دیگر، افکار عمومی افغانستان نسبت به رفتار با مهاجران حساس است.

۲. نیروهای مخالف طالبان

ابزار دیگر، شبکه‌ بازیگران سیاسی و نظامی افغان است که بیرون از طالبان قرار دارند. بخشی از نیروهای مخالف مسلح طالبان در شمال و شمال‌شرق، و نیز سیاست‌مداران افغان در خارج از کشور، بالقوه می‌توانند به کارت فشار علیه طالبان بدل شوند. پاکستان در گذشته نشان داده است که از گروه‌های نیابتی برای پیشبرد اهداف منطقه‌ای استفاده می‌کند و وسوسه تکیه بر مخالفان طالبان هم برای بخشی از نخبگان امنیتی این کشور قابل تصور است.

هرچند تا امروز این مخالفت‌ها هنوز به نیروی جایگزین منسجم و سراسری تبدیل نشده است.

۳. شکاف درونی طالبان

در کنار نیروهای مخالف، شکاف‌های درونی طالبان نیز از منظر برخی سیاست‌گذاران پاکستانی به عنوان یک «فرصت» دیده می‌شود. اختلاف میان حلقه‌ رهبری در قندهار، شبکه‌ حقانی که در پی آن هر مداخله‌ بیرونی می‌تواند تلاش کند روی این شکاف‌ها سرمایه‌گذاری کند، برخی چهره‌ها را تقویت و برخی دیگر را تضعیف کند، یا دست‌کم تصمیم‌گیری درونی طالبان را پرهزینه‌تر بسازد.

نام داعش خراسان نیز گاهی در فهرست ابزارهای احتمالی مطرح می‌شود، اما در واقع، این گروه بیش از آن‌که دارایی پاکستان باشد، تهدید مشترک است.

داعش خراسان علیه طالبان، علیه نیروهای پاکستانی و علیه اهداف غیرنظامی در منطقه حمله کرده و کنترول‌پذیر نیست. از همین رو، به‌جای آن‌که یک اهرم حساب‌شده باشد، بیشتر بخشی از محیط ناامن مشترکی است که هم کابل و هم اسلام‌آباد را تحت فشار قرار می‌دهد.

۴. ابزار خارجی

در سطح بیرونی، پاکستان شبکه‌ای از روابط منطقه‌ای و جهانی دارد. از همکاری امنیتی با غرب تا پیوندهای راهبردی با چین و کشورهای خلیج.

اسلام‌آباد می‌تواند در پشت درهای بسته، طالبان را به عنوان «بازیگر مشکل‌آفرین» تصویر کند، برای محدودسازی این گروه لابی کند یا از دیگر کشورها بخواهد تعامل خود با کابل را به گرفتن امتیازهای مشخص مشروط کنند. با این حال، چون بسیاری از این کشورها کانال‌های مستقیم خود را با طالبان دارند، پاکستان دیگر تنها واسطه این پرونده نیست.

ابزارهای طالبان در برابر پاکستان

۱. قوه قهریه

در سوی دیگر، طالبان هم دست خالی نیست. مهم‌ترین سرمایه این گروه، انحصار قدرت در داخل افغانستان است. طالبان ارتش و پولیس پیشین را منحل کرده، دستگاه امنیتی و استخباراتی خود را گسترده ساخته و هرگونه ساختار موازی قدرت را در بیشتر شهرها و مناطق عمده برچیده است. این انحصار به طالبان اجازه می‌دهد هر حرکتی را که بوی شورش یا بسیج گسترده بدهد، در نطفه سرکوب کند.

۲. گروه‌های جهادی همفکر

طالبان همچنین بر جغرافیا و شبکه‌ گروه‌های مسلحی تکیه می‌کند که در خاک افغانستان فعال‌اند. گزارش‌های مختلف نشان می‌دهد که برخی گروه‌های جهادی منطقه‌ای، از جمله به گفته پاکستان، تحریک طالبان پاکستان، در قلمرو افغانستان حضور دارند و اسلام‌آباد طالبان را متهم می‌کند که در مهار کامل آن‌ها جدی عمل نکرده است. همین وضعیت برای کابل به یک کارت فشار در برابر پاکستان تبدیل شده است؛ هرچند طالبان در سطح رسمی می‌گوید اجازه نمی‌دهد خاک افغانستان علیه هیچ کشوری استفاده شود.

۳. جایگزینی وابستگی اقتصادی به پاکستان

از نظر اقتصادی، طالبان تلاش می‌کند وابستگی کامل به مسیرهای پاکستان را کاهش دهد. با گسترش تجارت از مسیر ایران، کشورهای آسیای میانه و استفاده از راه‌های جایگزین ترانزیتی. این روند آهسته است و هنوز افغانستان را از نیاز به بندرهای پاکستان بی‌نیاز نکرده، اما در بلندمدت می‌تواند بخشی از قدرت فشار اسلام‌آباد را کم کند.

۴. ایجاد انگیزه دفاع از سرزمین

افزون بر این‌ها، طالبان از یک گفتمان سیاسی استفاده می‌کند که محور آن «استقلال» و «مقاومت در برابر مداخله خارجی» است. این گفتمان، هر اقدام آشکار پاکستان برای دخالت در سیاست افغانستان را به برگ تبلیغاتی برای طالبان تبدیل می‌کند و می‌تواند بخشی از افکار عمومی را، حتا در میان منتقدان داخلی نسبت به مداخله بیرونی حساس‌تر سازد.

دستکم اتفاقات سه ماه گذشته این مورد را ثابت ساخته، از نماینده جمهوریت در سازمان ملل که پی‌هم مداخله پاکستان را محکوم و خواستار توقف آن شده تا چهره‌های سیاسی مخالف طالبان در حکومت گذشته که در درگیری‌های اخیر همزمان با نقد عملکرد طالبان، تحت عنوان پاسبانی از منافع ملی و حاکمیت ارضی، در مقابل پاکستان ایستادند و بیانیه دادند.

در نهایت، آیا پاکستان توان تغییر دارد؟

با در نظر گرفتن مجموع این عوامل، می‌توان به پاسخی برای پرسش نزدیک‌تر شد. اگر منظور از «تغییر رژیم» این باشد که پاکستان به تنهایی طالبان را سرنگون کند و یک نظم سیاسی تازه را در کابل طراحی و تحمیل کند، در شرایط کنونی منتفی به نظر می‌رسد. اما اسلام‌آباد ابزارهای جدی فشار در اختیار دارد و می‌تواند هزینه حکمرانی طالبان را بالا ببرد، رفتار این گروه را در برخی پرونده‌ها تغییر دهد، از مخالفان استفاده ابزاری کند و در فضای دیپلوماتیک علیه این حاکمیت کار کند.

با این حال، نه وضعیت داخلی پاکستان، نه موازنه‌ منطقه‌ای و نه ساختار قدرت در افغانستان به این کشور اجازه نمی‌دهد مانند دهه‌ نود، مهندس یک تغییر حکومت یکجانبه و کنترول‌شده باشد. آینده طالبان و نظام سیاسی افغانستان، اگر قرار باشد دگرگون شود، بیشتر از آن‌که محصول اراده‌ یک بازیگر منفرد باشد، در تقاطع چند نیرو شکل می‌گیرد: فشار و مقاومت جامعه افغانستان، بحران‌های اقتصادی، رفتار خود طالبان و محاسبه قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی.

خبرهای بیشتر

رادیو